خداوندا... داده هایت٫نداده هایت و گرفته هایت را شکر... کـه داده هـایـت نـعمـت نـداده هـایـت حـکمـت و گـرفـتـه هـایـت آزمـایـش اسـت درون سینه آهی سرد دارم رخی پژمرده٫رنگی زرد دارم ندانم عاشقم٫مستم٫چه هستم همی دانم دلی پر درد دارم کسی مانند من تنها نماند به راه زندگانی وا نماند خدا را٫در قفای کاروانها غریبی در بیابان جا نماند چو ماه از کام ظلمتها دمیدی جهنی عشق در من آفریدی
C†?êmê§ |